«ابیض و اسود/سیاه و سفید» عنوان کتابی است که انتشارات «سما» از اشرف بیدس، نویسنده فلسطینی مقیم مصر منتشرکرد. مجموعهای کاغذ شیک در بیش از 500 صفحه، خواننده را به آن سالهایی که سینما هنوز رنگ نداشت میبرد. راز این میل شدید به فیلمهای دهه چهل و پنجاه چیست؟
نویسنده نام هزارهنرپیشه زن و مرد را همراه با عکسهایشان گردآورده، بعد هم با خود درگیری به گمانم سختی داشته تا از میان آنها فقط پنجاهتا را انتخاب کند. در مراحل مختلف زندگیشان درنگ میکند تا آنچه را که میدانیم و نمیدانیم بچیند. در فصل پایانی ضمیمهای افزوده که از دهها نفر که«کومبارس» ماندند و ستاره نشدند. چهرههایشان را میشناسیم اما حافظه یاریمان نمیکند نامشان را به یاد بیاوریم.
صبح روز 6 نوامبر 1896 مجله «لاری فرم» که در اسکندریه به زبان فرانسه منتشر میشد، این متن را منتشر کرد:« سینما توگراف از دیشب نمایشهایش را برای اولین بار در اسکندریه آغاز کرد. میتوان یکی از نمایشها را در یکی از سالنهای بورس طوسان پاشا رأس ساعت 5 تا 11 شب هر نیم ساعت یک بار دید».
نویسنده شخصیتها را با مسنترین آغاز کرده و پس از آن براساس سال تولد میلادی ادامه میدهد. بر این اساس صدر نشینی از آن عبدالوارث عسر بود. هنرپیشهای که او را این گونه شناختیم« نشسته بر جا نماز، تسبیح به دست خودش را در عبا پیچیده مشغول خواندن کلام الله است». عسر به دانشکده حقوق رفته بود تا همانند پدرش وکیل شود، اما علاقه شدیدش به هنر او را به سمت گروه جورج ابیض کشاند. گویی شکل و شمایلش نقش مرد مسن پرهیزکار را بر او تحمیل کرد در سنی که هنوز جوان بود. بیست ساله بود که کارگردان عمر وصفی به او نقش پدر را در یکی از نمایشها داد. هفتاد سال بعد «پیر» ادامه داد. آن قدر که در فیلمها او را دیدهایم که دعوگویان چشم به آسمان میگرداند، من خیال میکردم با دو چشم دوخته به بالا به دنیا آمده است.
یوسف وهبی شش ساله بود وقتی گروه قرداحی لبنانی ماجرای «اتللو» را در سوهاج صعید مصر روی صحنه بردند. کودک مفتون چیزی شد که دید و گرفتار جنون هنر شد. یک دیوانگی تمام عیار. پدرش زمیندار بود و میخواست پسرش مهندس کشاورزی بشود. اما او به ایتالیا گریخت بی آنکه به کسی بگوید جز مربیاش ام رقیه. مربی دلش بر او نرم میشود و دو النگو به او میدهد تا در غربت کمک حالش باشند.
به مرکز آموزش بازیگری محلق میشود و با هنرپیشهای به نام الینا لندا آشنا میشود. با او ازدواج میکند و زن به او کمک میکند چند نقش کوچک در سینما به دست بیاورد. سالها میگذرد و ازدواج به دلیل حسادت شکست میخورد. پدر میمیرد و یوسف برمیگردد تا یوسف ارث و میراث را هزینه هنر کند و مرکز تئاتر اجتماعی را در قاهره تأسیس میکند. شر ط گذاشته بود طرفداران گروهش آراستگی، خوشرفتاری و احترام گذاشتن به زمان نمایشها را رعایت کنند. اجازه نداد تخمه فروشها وارد سالن بشوند. روزی حافظ پاشا رئیس دیوان پادشاهی با پنج دقیقه تأخیر رسید و به در بسته خورد. نمایشهای یوسف وهبی رهبران احزاب را به سمت خود کشید و هریک برای خود اتاقکی ویژه داشتند:« روز شنبه برای مصطفی النحاس رهبر حزب الوفد. یکشنبه برای اسماعیل صدقی رهبر حزب الشعب. دوشنبه برای محمد محمود. سه شنبه برای یحیی ابراهیم رهبر حزب الاتحاد. چهارشنبه برای حافظ رمضان رهبر حزب الوطنی و پنجشنبه برای رهبران مستقل».
نویسنده میگوید، یوسف وهبی هزار سال زندگی کرد. شرکت سینمایی تأسیس کرد که کارش را با فیلم «زینب» کلید زد. اولین فیلم صامت. بعد هم سال 1932اولین فیلم ناطق سینمای عربی را ساخت:«اولاد الذوات/ بچه مایه دارها». در این فیلم هنرپیشه فرانسوی کولت دارفوری و بازیگر جوان امینه رزق با او همکاری کردند.
کتاب اشرف بیدس خسته کننده نیست. هر بخشی سورپرایزی دارد. این کتاب یکی از چندین کتابی است که در باره ستارههای گذشته در چند سال اخیر منتشر شده است. راز این دلبستگی به آنها پس از اینکه خاموش شدند و روزگاری برآنها سپری شده چیست؟ شاید «روزگار زیبا» برای همه زیبا نباشد، اما مردم مقایسه میکنند و حسرت میخورند و لاحول میگویند مانند عبدالوارث عسر.
TT
عشق سیاه و سفید
مقالات بیشتر دیدگاه
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة